نوشته شده توسط : ArezoO0

سلام

امروز هم با یه خاطره از پارک اومدم. البته نه اون پارک یه پارک دیگه اون هم نه بابا خانواده با بروبچ!!

آخه میدونین چیه؟؟

صدفی اومده هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووورا!!!

صدف یکی از بچه های باحال مدرسه اس که وسط سال به خاطر کار مامانش رف دوبی و بعد از چندین ماه پنجشنبه اومد ایران... ما هم واسه اینکه ببینیمش با بچه های کلاس قرار گذاشتیم رفتیم پارک. جمعا ده نفر بودیم:

من، فهیمه، صدفی، افته(با خواهرش)، فاطمه، مرضیه، مهرزاد(با خانواده)، صدف، مائده(با خواهرش) و سیما(با سه تا از دختر عمه هاش)که بعد از همه به ما ملحق شد...

ساعت 9 حرکت کردیم رفتیم ...بابای فهیمه من و صدفی و فهیمه رو برد...ساعت نه و ربع دیگه رسیده بودیم...هنوز هیشکی نیومده بود!!! بعد رفتیم یه دوری زدیم تا بقیه برسند. صدفی گیر داده بود بریم پیست!! تا میرفتی یه حرفی بزنی هی میگف بریم پیست! میگفت آخه دوبی پیست نداره صدفی هم که استاد اسکیت بچه دلش طاقت دوری نداره!!

بعد از یه مدت گپ زدن با صدفی در مورد دوبی اینا حرفیدیم فاطمه اومد...بعد از یه مدت صدف مهرزاد اومدن. یه دور زدیم تازه افته و مائده رسیدن. ما هم که دیگه امید نداشتیم کسی بیاد راه افتادیم رفتیم به کارامون برسیم!!!بعد از یه کلی فکر کردن به فکرمون رسید بریم کشتی صبا سوار شیم...به هر زحمتی بود صدفی رو راضی کردیم که بقیه رو مهمون کنه اون هم رفت و بلیطا رو خرید...مائده  می ترسید واسه همین گف نمیاد.

من و فهیمه و و افته و صدفی ردیف آخر(بالا) نشستیم، صدف و مهرزاد و فاطمه هم ردیف بعد از ما(مرضیه و سیما هنوز نیومده بودن)

تا این که استارت زده شد...صدف با این که ردیف دوم بود از همون اول سرش پایین بود همون پایین داش زهره اش آب میشد

من که چیزی حس نمیکردم افته و صدفی ایستاده بودند...فهیمه هم که تمام وق داش تو گوش من داد میزدطوری یقه منو چسبیده بود که کم مونده بود پرت شم پایین. مهرزاد هم که بیچاره هیچی نمیتونس بگه صدف داش خفه اش میکرد..اونم گاهی برای دلداری داد میزد:   نفـــــــــــــــــــــــــــــــس نکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!!!!!!!!!!(اونم با لهجه غلیظ کاشونی)

فاطمه هم که بیچاره شوکه شده بود صندلی رو چسبیده بود خشکش زده بود...من هم گاهی حوصله ام سر میرف واسه مائده که از اون پایین بود وداش فيلم ميگرف دس تکون میدادم...پاهام که کاملا بی حس شده بودن!!!

وقتی تموم شد و اومدیم پایین صدف که در حال غش کردن بود ...فهیمه هم همینطور چون در کل طول حرکت داشت سر صدفی داد میزد که بشینه...مائده با اینکه سوار نشده بود بازم رنگش زرد شده بود!!! صدفی و افته قهقهه میزدن و بقیه هنوز تو شوک بودن همون موقع مرضیه هم از راه رسید...بعد یه خورده رفتیم سرسره بازی!!!!!!!!!!!

اونجا افته و صدفی (سنگین های جمع) الاکلنگ بازی کردن ! میخواستیم ببینیم کدوم سنگین ترن! البته اطلاعات محفوظه...

من و فهیمه هم سوار شدیم(سبک های جمع) هر دومون یه جور بودیم...الاکلنگ در حالت تعادل ثابت میموند.

راسی فهیمه یه بار از الاکلنگ افتاد!!! یه کم تاب بازی کردیم بعد به درخواست صدفی رفتیم پیست...اونجا من و مرضیه و صدفی اسکیت میکردیم بقیه نگامون میکردن !! راسی موقع رفتن به پیست فاطمه رفت و سیما اومد....

یه کم با وسایل ورزشی هم کار کردیم ...صدف از یک از وسایل خوشش اومده بود میگفت مث سوارکاریه!!! صدفی هم از یکیشون برای رفع خارش استفاده کرد...افته هم که جار میزد بیاین تمرین رانندگی با گرایش های کامیون و سواری!!!!

حدود ساعت 12 بود که برگشتیم خونه. خیلی خوش گذشت ...

همین دیه خوش باشین>>>>>>>.................................................................................>>> بای!!<<<

 





:: بازدید از این مطلب : 1246
|
امتیاز مطلب : 661
|
تعداد امتیازدهندگان : 211
|
مجموع امتیاز : 211
تاریخ انتشار : 16 / 6 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
saba در تاریخ : 1391/8/4/4 - - گفته است :
یه رابطه از اونجایی خراب میشه که تو ناراحتش کنی و یکی دیگه آرومش . . .
…………….
نه صدایش را نازک می کرد
و نه دستانش را ” آردی ” . . .
از کجا باید به ” گرگ ” بودنش شک میکردم ؟!
………………….
دل اگر بستی ، محکم نبند ، مراقب باش گره کور نزنی ، او میرود ، تو میمانی و یک گره کور . . .
……………..
میگفت پای رفتن ندارم . . .
با سر رفت !
………………………
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود . . .
از همان آب هایی که می پرید توی گلو و سالها سرفه می کنیم . . .
………
وقتی تو حرفهایم را نمیخوانی . . .
چه تفاوتی دارد ؛ که حرف دلم را بنویسم یـا از بغل دستی ام کپی کنم !
………………..
تمام شدن من پایان من نیست !
آغاز بی لیاقتی توست . . .
……….
برای کسی بسوز که برای خاموش کردنت از اشکش مایه بذاره . . .
……………….
این روزها فهمیدن زبان مادری سخت شده است !
قبلتر ها وقتی می گفتند : دوستت دارم ، معنی فارسی اش ساده بود !
اما حالا “ دوستت دارم ” هزار معنی مختلف می دهد ؛ الا (غیره)دوست داشتن . . .
………………………
ماه رمضان رفت ، حالا با خیال راحت می توانی قسم بخوری که دوستم داری . . .!
………….
چه فرقی می کند عاشق تو باشم یا عاشق رنگین کمان !
وقتی هر دو هفت خطید و هفت رنگ ؟!
………………………….
آغوش من سرزمین تو بود ؛ کاش قدری عرقِ میهن پرستی داشتی وطن فروش !
………..
خدایا ؛
هیچ تنهایی رو اونقدر تنها نکن که به هر بی لیاقتی بگه : عشقم . . .
………………………
کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ ها داد میزد
خاطره خشکیه . . .
خاطره خشکیه . . .
………….
در خیال دیگری میرفت...
و من چه عاشقانه کاسه ی اب پشت سرش خالی میکردم...
...........
کسی دستهایت را نمیگیرد
در جیبت بگذار..شاید
خاطره ای ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است........!!
......................
چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!

سلام صبا ام
ممنون میشم بهم سر بزنی مهربان
آپم

/weblog/file/img/m.jpg
s:m در تاریخ : 1391/3/2/2 - - گفته است :
سلام حقیقت منو مجبور به نظر گفتن می کنی وبلاگت دارای تنوع جالبی است خوبه(باتشکرs:m)


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: