نوشته شده توسط : ArezoO0

سلام!

خوبین؟

اول از همه به قول یکی از رفقا حلول ماه نحس نه مهر رو به عموم دانش فراریان تسلیت میگم!

وااااااااااااااااای !نیستین ببینین چه مدرسه ای داریم امسال!

پارسال یه مدرسه داشتیم همون روز اول هم از بیرون نگاش میکردی میفهمیدی کلاست کجاست!

مدرسه امسال رو ندیدین(مدرسمون عوض شده) سه روزه که میریم مدرسه برمیگردیم من هنوز وقت نکردم برم ببینم دستشویی هاش کجاس!!

آدم آرتروز میگیره بره توی حیاط برگرده! آسانسور میخواد شدیییییدا!

دیگه...یه خاطره باحال از بابام بگم نیگا کنید این نقاشی که میبینید اتاقیه که من و داداشم توش میخوابیم:

...بابام رفته بود توی ایوون هواخوری و مسواک و از اونجایی که بابام برای رسیدن به محل خوابش باید از پذیرایی بگذره و از اونجایی که صدای در پذیرایی شدیدا وحشتناکه واسه همین اومد تا از طریق اتاق ما به پذیرایی بره...ما هم اصولا برای عدم انتقال صدای پچ پچ هامون به محل خواب والدین گرامی در ورودی پذیرایی از اتاقو میبندیم و بابام هم از همه جا بی خبر در اوج تاریکي اومد توی اتاق و بعد از یه کم لولو بازی(!) با محمدامین سرشو برگردوند که بره توی پذیرایی و... تق!!بابام با کله رفت تو در!

من:اشکال نداره بابا در ندیدت !!مامامنم هم پشت در داشت از خنده میمرد!

جالبش اینه که شب بعد هم همین اتفاق افتاد!!! شب دوم که از فرط خنده اشک از چشم محمدامین سرازیر شد!

راسی من رفتم تجربی..35 نفریم توی یه کلاس...فهیمه(صمیمی ترین دوستم) رف ریاضی!

ریحانه(بهترین دوستم) اومد تجربی...نسرین(یه مدت با هم دوس بود نمیدونم هنوز هستیم یا نه ولی باهاش نیمه صمیمی ام)

هم اومده تجربی...ریاضیا نامردا فقط 19 نفرن! راسی محض اطلاع مدرسه ما انسانی نداره!

خاطره جدیدی یادم نمیاد! فقط اینکه در حال حاضر شلوغ ترین افراد توی کلاس مان خصوصا سمیه...واسه هر جمله ای که معلم میگه یه نمکدون تو جيبش داره!!!

فعلا بسه بیشتر بگم سرتون درد میاد...

تا آپ بعد بای!



:: برچسب‌ها: تق , مامان , بابا , مدرسه , دوست , صمیمی , بهترین , کلاس , رشته تجربی , رشته ریاضی , رشته انسانی , , liv , ag , y ,
:: بازدید از این مطلب : 1556
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 4 / 7 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد